دختر نقاش | قصه های کودکانه
استعداد پانیذ کوچولو پانیذ دختر زیبایی بود، او عاشق رنگ ها بود، تصمیم گرفته بود تا در آینده نقاش شود. مادر پانیذ که علاقه ی او را دید با خود…
استعداد پانیذ کوچولو پانیذ دختر زیبایی بود، او عاشق رنگ ها بود، تصمیم گرفته بود تا در آینده نقاش شود. مادر پانیذ که علاقه ی او را دید با خود…
فصل سرما سعید و مهران دوستان چند ساله بودند، آن ها در همسایگی همدیگر زندگی می کردند. فصل زمستان آغاز شده بود و سعید و مهران آرزو می کردند که…
تاریخچه ی عروسک های گردان فرهنگ عروسک های نمایشی بسیار جالب است، به گفته ی برخی از مورخان اولین عروسک های گردان در هند ساخته شدند. این عروسک ها از…
پسر خودخواه در یکی از روستاهای شمال در وسط کوهستان و جنگل ها خانواده ای زندگی می کرد که فقط یک فرزند داشت. آن ها دیگر نمی توانستند بچه دار…
سیرت زیبا کلاغ، مرغ عشق و دارکوب سال ها بود که همدیگر را می شناختند و روی یک درخت زندگی می کردند. آن ها فرزندانی را به دنیا آورده بودند…
خواهر و برادر مهربان آیناز و تایماز خواهر و برادری بودند که فاصله سنی زیادی نداشتند.تایماز 5 ساله و آیناز هم 4 ساله بود. آن ها همیشه با هم در…
رها دختر مهربان رها دختر بسیار مهربانی بود، او بسیار کوچک بود و تازه امسال به مهد کودک می رفت. مادر رها همیشه به خاطر مهربانی و فداکاری دخترش خدا…
پرهام کوچولوی تنها پرهام خیلی کوچک بود که یک تصادف باعث شد او پاهایش را از دست بدهد و تمام عمر را روی صندلی ویلچر بشیند. او هر روز که…