سبد خرید
شپش | قصه های کودکانه

شپش | قصه های کودکانه

درمورد میمون ها چه می دانید؟   یک روز از روزهای آفتابی کیارش و کامران که دوقلو بودند همرا مادر و پدرشان به باغ وحش رفتند. آن ها اولین باری…

کوسه وحشی | قصه های کودکانه

کوسه وحشی | قصه های کودکانه

سلطان دریا   در دریایی بزرگ کوسه ای وحشی و خطرناک زندگی می کرد و به همه می گفت که من سلطان دریا هستم و باید از من حرف شنوی…

رابطه کودک با عروسک

رابطه کودک با عروسک

چگونه عروسک باعث رشد احساسی در هر دو جنس می شود امروزه مادران و پدران این آگاهی را بدست آورده اند که دیگر برچسب زدن به اسباب بازی ها به…

گردنبند مروارید | قصه های کودکانه

گردنبند مروارید | قصه های کودکانه

نعمت داشتن مادر   تولد پرنیا بود و مادرش به او یک گردنبند از مروارید هدیه داد، پرنیا بسیار خوشحال شد و به مادرش گفت: مادر تو چقدر مهربانی و…

گل رز | قصه های کودکانه

گل رز | قصه های کودکانه

زنبور کوچولوی تنها در یک روز گرم و آفتابی چهار زنبور عسل که با هم خواهر بودند در دشت سرسبزی پرواز می کردند. زنبور آخر بسیار از آن ها کوچک…

همسایه مهربان | قصه های کودکانه

همسایه مهربان | قصه های کودکانه

لطف دخترک دخترک زیبایی در کنار جنگل بزرگی زندگی می کرد، کمی از جنگل فاصله داشت اما در کنار خانه ی او یک درخت بزرگ وجود داشت. روی درخت یک…

زنبور عسل | قصه های کودکانه

زنبور عسل | قصه های کودکانه

پنبه زار زیبا زنبور کوچولو وقتی چشمانش را باز کرد ساعت 6 صبح بود و دید که همه مشغول کار کردن هستند، نگاهی به اطراف کرد و با بی میلی…

دختر نقاش | قصه های کودکانه

دختر نقاش | قصه های کودکانه

استعداد پانیذ کوچولو پانیذ دختر زیبایی بود، او عاشق رنگ ها بود، تصمیم گرفته بود تا در آینده نقاش شود. مادر پانیذ که علاقه ی او را دید با خود…

تربیت کودک | قصه های کودکانه

تربیت کودک | قصه های کودکانه

پسر خودخواه در یکی از روستاهای شمال در وسط کوهستان و جنگل ها خانواده ای زندگی می کرد که فقط یک فرزند داشت. آن ها دیگر نمی توانستند بچه دار…