مرغ سرخ پا کوتاه | شعرهای کودکانه
مرغ سرخ پا کوتاه یکی بود یکی نبود مرغی بود زبر و زرنگ ناز و قشنگ او سه تا همسایه داشت: اردک و گربه و سگ سه تا دوست تنبلک…
مرغ سرخ پا کوتاه یکی بود یکی نبود مرغی بود زبر و زرنگ ناز و قشنگ او سه تا همسایه داشت: اردک و گربه و سگ سه تا دوست تنبلک…
دختر بابایی خانوم کوچولو وقتی که باباش می یاد به خونه اول براش چند تایی شعر قشنگ می خونه اخبار دست اول به اون می ده همیشه بهش می گه…
جوجه قوهای شیطون بعد از به دنیا اومدنشون دست به کارهای خطرناک می زنند. اون ها چشم مادرشان را دور دیده و کلی شیطونی می کنند تا اینکه دست به…
دختر کوچولوی لجباز کودک بد غذا | داستان های کودکانه نادیا دختری بود که همیشه موقع غذا خوردن بهانه می گرفت و مادرش را اذیت می کرد، او بیشتر غذاها…
مرد دهقان *** صبح ها در گوش باغ باد، هو هو می کند برگ ها را از زمین خوب جارو می کند یک کلاغ پر سیاه می پرد از روی…
کودکان کتابخوان *** ما کودکانیم شیرین زبانیم تنها و باهم کتاب می خوانیم ما در دبستان شادیم و خندان چون گل که دارد جا در گلستان گفتار ما خوب هر…
بنشین کنارم *** کجا بودی تو بابا چرا پس دیر کردی؟ چرا اِنقدر بابا خودت را پیر کردی؟ شده موهایت امشب پر از برف و پر از برف بیا بنشین…
پیرزن مهربان پسر شجاع | داستان های کودکانه در زمان های دور در یک روستای کوچک که لابه لای کوهستان گم شده بود یک پیرزن تنها زندگی می کرد که…
کاش آزادت کنم *** طوطی شیرین زبانم هر چه من گفتم بگو آن نوک زیبای خود را باز کن با گفتگو در قفس هستی همیشه از همه جا بی خبر…
دوستان صمیمی برف بازی | قصه های کودکانه وحید و هاشم از دوستان صمیمی همدیگر بودند، در یک محله زندگی می کردند و در یک مدرسه درس می خوانند. آن…