سبد خرید

مراقبت از فرزند | قصه های کودکانه

مراقبت از فرزند | قصه های کودکانه

5,0 rating based on 1,234 ratings
بنر تبلیغاتی

چگونه از خودمان در برابر خطرات دفاع کنیم

مراقبت از فرزند | قصه های کودکانه

جوجه تیغی در جنگل زندگی می کرد او چند روز دیگر مادر می شد و از این بابت بسیار خوشحال بود.

یک روز گرم تابستانی جوجه تیغی کوچک به دنیا آمد، او از نظر مادرش بسیار زیبا و با نمک بود.

روزها گذشت و مادر شروع کرد به آموزش دادن در باره ی توانایی هایشان.

مادر گفت عزیزم هنگامی که دشمنی به تو نزدیک شد میتوانی از صلاح خودت استفاده کنی،

جوجه تیغی کوچک گفت صلاح ما چیست؟ ما خیلی کوچک و ضعیف هستیم.

مادر با لبخندی به او گفت: عزیزم هنگام خطر خودت را جمع کن و

می توانی با این کار تیغ به سمت دشمن پرتاب کنی.

هنوز حرف مادر تمام نشده بود که جوجه تیغی از این توانایی بسیار خوشحال شد و سریع به سمت جنگل رفت.

همین طور که پیش می رفت شیری او را دید و گفت به به چه گوشت خوشمزه ای، جوجه تیغی تا این را

شنید خودش را جمع کرد و به سمت او تیغ پرتاب کرد، شیر با آه و ناله از او دور شد.

کمی جلوتر رفت و ببری او را دید، تا خواست حمله کند جوجه تیغی از

همان توانایی استفاده کرد و ببر را هم از خودش دور کرد.

مغرور شدن

مراقبت از فرزند | قصه های کودکانه

او با خوشحالی از اینکه بسیار قوی است و کسی نمی تواند او را بخورد

در جنگل این طرف و آن طرف می رفت. ناگهان صدای خنده ای شنید که به او با طعنه گفت:

فکر می کنی خیلی قوی هستی؟ صدای راسو بود.

جوجه تیغی خود را جمع کرد تا به طرف راسو تیغ پرتاب کند اما راسو بوی نامطبوعی از خودش پخش کرد.

جوجه تیغی به حالت اول برگشت و گفت چه بوی بدی و هر

کاری کرد نتوانست خودش را جمع کند و به سمت راسو تیغ پرتاب کند.

در این هنگام راسو می خواست به سمت جوجه تیغی کوچک حمله کند که مادرش سر رسید و او را نجات داد.

خدا می داند اگر مادرش نرسیده بود چه اتفاقی برایش می افتاد، مادرش او را به خانه برد و گفت عزیزم هر

کسی در مقابل یکی از دشمنانش ضعیف است، بیشتر باید مراقب خودت باشی و

همیشه حواست را نسبت به اطافت جمع کنی.

با داستان های کودکانه همراه ما باشید

سرزمین عروسک

عروسک نمدی

Views: 181

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *