خواب زمستانی | قصه های کودکانه

• 01 دسامبر 2018
• admin
• یک نظر

شروع فصل زمستان و زنبور مهربان

خواب زمستانی | قصه های کودکانه

پاییز کم کم رو به اتمام بود و نزدیک فصل زمستان، زنبور عسل در حال گشت زدن در منطقه و جمع آوری آخرین آذوقه ها برای زمستان بود. مسئولیت او غیر از جمع آوری غذا سر زدن به تمام حشرات و خبر دادن فصل زمستان هم بود. او هر سال همین کار را انجام می داد تا خیالش از بابت دوستانش راحت باشد.

شاپرک

خواب زمستانی | قصه های کودکانه

کفشدوزک

او سوار یک برگ پاییزی شد و رفت تا آمدن فصل زمستان را به همه یادآوری کند، رفت و رفت تا به خانه ی کفشدوزک رسید، وقتی دید که کفشدوزک ها در حال جمع کردن غذا برای زمستان هستند بسیار خوشحال شد، آن ها به زنبور گفتند: ممنون که آمدی، میدانیم زمستان نزدیک است و ما سخت مشغول کار کردن هستیم.

زنبور باز به پرواز درآمد و به خانه ی شاپرک رسید و گفت خانوم شاپرک زمستان نزدیک است آیا غذای کافی جمع کرده ای؟ شاپرک با لحنی مهربان گفت بله ممنون که هر سال به ما آمدن زمستان را یادآوری می کنی.

کرم ابریشم

زنبور با خوشحالی خانه ی شاپرک را ترک کرد و دوباره رفت و پرواز کرد تا به خانه ی کرم ابریشم رسید، با دیدن صحنه ای بسیار خوشحال شد، او دید که کرم ها مشغول جمع کردن غذا هستند تا در سرمای زمستان گرسنه نمانند، کرم ها با دیدن زنبور بسیار خوشحال شدند و گفتند ممنون زنبور مهربان، ما به اندازه کافی غذا جمع کرده ایم خیالت راحت باشد.

به همین ترتیب زنبور به خانه ی بسیاری از دوستانش سر زد تا مطمئن شود که از آمدن زمستان خبر دارند.

همه ی آن ها در تلاش برای جمع کردن غذا و ساختن لانه ای محکم و گرم برای زمستان بودند، زنبور به سمت لانه ی خودش رفت و خیالش از اینکه دوستانش در زمستان غذا و جای گرم دارند راحت شد.

Visits: 1600

اشتراک گذاری...

admin وب‌سایت