سبد خرید

همسایه مهربان | قصه های کودکانه

همسایه مهربان | قصه های کودکانه

5,0 rating based on 1,234 ratings
بنر تبلیغاتی

لطف دخترک

همسایه مهربان | قصه های کودکانه

دخترک زیبایی در کنار جنگل بزرگی زندگی می کرد، کمی از جنگل فاصله داشت اما در کنار خانه ی او یک درخت بزرگ وجود داشت.

روی درخت یک پرنده ی زیبا که به تازگی مادر سه جوجه ی خوشگل شده بود هم لانه داشت.

فصل زمستان نزدیک بود و هوا رو به سردی می رفت، یک روز که هوا بسیار سرد شده بود

و باد شدیدی می آمد لانه ی پرنده را به پایین پرتاب کرد.

پرنده ی بیچاره سه جوجه ی خود را زیر بال هایش گرفت و سعی کرد از آن ها مراقبت کند،

ناگهان دخترک که از پنجره داشت بیرون را تماشا می کرد با این صحنه مواجه شد.

تشکر پرنده از دخترک

سریع به بیرون دوید و پرنده ها را داخل کلاه خودش گذاشت و سعی کرد آن ها را گرم کند،

همسایه مهربان | قصه های کودکانه

پرنده به نشانه ی تشکر برای دخترک آواز بسیار زیبایی خواند.

پرنده کلاه را به روی درخت برد و لانه ی جدیدی برای بچه هایش درست کرد، آن ها گرم شده بودند

اما نمی دانستند که باران شدیدی در راه است.

چند روز بعد باران شدیدی شروع به باریدن کرد، پرنده بچه هایش را بغل کرد

و به پشت پنجره ی خانه دخترک رفت و داخل را نگاه کرد.

دخترک که می دانست باران ممکن است پرنده ها را اذیت کند به سمت پنجره رفت و دید که پرنده ها کنار پنجره نشسته اند.

او به سرعت پالتوی پنبه ای خود را اورد تا به روی آن ها بندازد و گرم شوند.

زمستان با همه ی مشکلات و سختی اش تمام شد و پرنده هر روز به نشانه ی تشکر برای دخترک آواز می خواند،

ناگهان به این فکر افتاد که برود و با جوجه هایش که تازه پرواز کردن را یاد گرفته اند مقداری پنبه جمع کنند تا به دخترک بدهند

و او بتواند برای زمستان بعد لباس زمستانی بدوزد، پرنده ها رفتند و مقداری پنبه جمع کردند و به دخترک دادند،

او بسیار خوشحال شد و قول داد تا وقتی زنده است از پرنده ها مراقبت کند.

با داستان های کودکانه همراه ما باشید

سرزمین عروسک

عروسک نمدی

Views: 1813

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *