سبد خرید

گردنبند مروارید | قصه های کودکانه

گردنبند مروارید | قصه های کودکانه

5,0 rating based on 1,234 ratings
بنر تبلیغاتی

نعمت داشتن مادر

گردنبند مروارید | قصه های کودکانه

 

تولد پرنیا بود و مادرش به او یک گردنبند از مروارید هدیه داد، پرنیا بسیار خوشحال شد

و به مادرش گفت: مادر تو چقدر مهربانی و من به خاطر این هدیه زیبا ازت ممنونم.

او به مادرش نگاهی کرد و گفت خدارو شکر که تو در کنار من هستی و می توانم همیشه تو را بغل کنم،

ناگهان به مروارید ها نگاهی کرد و از مادرش پرسید؟

مادر این مروارید ها کجاست؟ آیا اصلا آن ها مادری دارند؟

همانطور که داشت فکر می کرد گفت فهمیدم خانه ی آن ها در دل کوهی است

که مادرشان در آن جا زندگی می کند و یا نه در زیر زمین است،

ناگهان مادرش گفت دخترم خانه ی آن ها آن جاست و اشاره به دریای

روبروی خانه شان کرد، مادر آن ها خانم صدف است و در زیر دریا زندگی می کند،

گاهی به ساحل می آید و ما بچه هایش را برمی داریم تا از آن ها مراقبت کنیم.

پرنیا گفت بیا به ساحل برویم تا مادر مرواریدها را ببینیم، آن ها رفتند و دنبال خانم صدف گشتند،

مادر پرنیا گفت ایناهاش دخترم، مادر مروارید ها این شکلی است.

پرنیا وقتی صدف را دید جا خورد و گفت که چرا بچه هایش شبیه خودش نیستند؟

مادر گفت آخه صدف که مادر واقعی مرواریدها نیست، پرنیا با ناراحتی گفت پس آن ها را چه کسی به دنیا آورده؟

صدف مهربان

گردنبند مروارید | قصه های کودکانه

 

مادر لبخندی زد و گفت: عزیزم هر کدام از این مرواریدها قبلا یک موجود زنده بوده اند شاید مگسی،

پشه ای و یا کرمی که مرده اند و به داخل صدف رفته اند و صدف با ماده ای که درون خودش دارد آن ها را به مروارید تبدیل کرده است.

پرنیا کمی با تعجب به مادر نگاه می کرد و گفت چقدر زیبا، و خدا چقدر نعمت های ظریفی خلق کرده است.

حالا که پرنیا متوجه شده بود مروارید چطور درست می شود با خودش قول داد که از بچه های خانم صدف تا همیشه به خوبی مراقبت کند.

با داستان های کودکانه همراه ما باشید

سرزمین عروسک

عروسک نمدی

Views: 2754

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *