رادیو سرزمین عروسک | قسمت اول
رادیو سرزمین عروسک
تعطیلات تابستانی
آقا رشید کارمند بود، او تمام سال را تلاش می کرد، آقا رشید یک دختر و یک پسر به نام های سما و سامان داشت.
سما دو سال از سامان بزرگ تر بود و امتحانات آخر سالش شروع شده بود، سامان هم مهد کودکی بود.
سما با دقت امتحانات تابستان خود را یکی یکی پشت سر می گذاشت،
پدرش قول داده بود که بعد از امتحانات و تعطیل شدن مدارس آن ها را به سفر ببرد.
قرار بود امسال چند شهر ایران را بگردند و از زیبایی های این کشور بزرگ لذت ببرند.
28 خرداد آخرین امتحان سما بود، او بسیار خوشحال بود که تمام
درس هایش را با نمرات عالی قبول شده و پدر و مادرش هم به او افتخار می کردند.
آقا رشید هم تعطیلات تابستانی اش شروع شد، آن ها شروع کردند به برنامه ریزی، اینکه اول کجا بروند و
از چه شهری سفر خود را آغاز کنند، چه وسایلی بردارند و اصلا همسفر داشته باشند یا خیر!
چون سما اصرار داشت که فرناز و فرهاد که دختر خاله و پسر خاله های
هم سن و سال خودشان بودند هم با آن ها بیایند. پدر سما قبول کرد و
هماهنگی های لازم را انجام داد. قرار شد فردا صبح عازم سفر شوند،
پس سما و مادرش وسایل مورد نیازشان را جمع کردند و شب بخیر گفتند تا زودتر بخواند و صبح سر حال باشند تا اینکه…
برای خواندن ادامه داستان کلیک کنید
با رادیو سرزمین عروسک همراه ما باشید
سرزمین عروسک
Views: 48