سبد خرید

کلاس اولی | قصه های کودکانه

کلاس اولی | قصه های کودکانه

5,0 rating based on 1,234 ratings
بنر تبلیغاتی

جشن تحصیلی

علی کلاس اول بود.او دوستان بسیاری داشت.

کلاس اولی | قصه های کودکانه

قرار بود فردا در مدرسه ی علی جشنی برای بچه های کلاس اول برگزار شود.

خانم معلم به بچه ها گفته بود لباس های تمیز و مرتب بپوشند و کمی زودتر بیایند و سالن اجتماعات را برای برگزاری جشن مرتب و تمیز کنند تا خانواده بچه ها همکاری آن ها را در این جشن ببینند.

بیشتر بخوانید: کودک بد غذا

آن روز وقتی علی به خانه رفت به مادرش گفت: مادر لباس ها و کفش هایی که تازه خریدم را

برایم کنار میگذاری تا در جشن فردا بپوشم؟

مادر که ذوق علی را دید لباس هایش را آماده کرد و روی صندلی کنار تخت علی گذاشت.

علی از شوق فردا خوابش نمی برد و مدام به جشن و لباس های نویی که قرار بود بپوشد فکر می کرد.

وقتی چشمانش را باز کرد خورشید را دید که در آسمان می درخشد، خوشحال شد و سریع آماده شد تا به مدرسه برود.

کلاس اولی | قصه های کودکانه

وقتی به مدرسه رسید دید که دوستانش زودتر از او رسیده اند، پارسا زمین را جارو می زد،

حامد نیمکت ها را دستمال می کشید و

میلاد هم وسایل را جابجا می کرد.

ناگهان پارسا متوجه آمدن علی شد و به او گفت: علی بیا کمک، چرا آن جا خشکت زده!

 

مشاوره کودک و خانواده

علی انگار که حرف پارسا را نشنیده شروع به قدم زدن کرد و به لباس های خود نکاه می کرد.

در همین موقع خانم معلم وارد سالن شد، آینه ای در دست داشت تا با آن سالن را تزیین کند. علی را دید و به او گفت:

علی جان آمدی؟ بیا به من کمک کن و آن طرف آینه را بگیر، علی که دیگر نمی توانست از زیر این کار هم در برود به

طرف خانم معلم رفت و به او کمک کرد.

بیشتر بخوانید: لاک پشت دانا

وقتی آینه را زمین گذاشتند علی خود را در آینه دید و متوجه موضوعی شد.

همان طور به آینه خیره شده بود و به لباسش نگاه می کرد که لکه ی سیاه بزرگی روی لباسش است.

ناراحت شد و همان جا ایستاد و شروع کرد به گریه کردن.حامد نزدیک شد و گفت چه شده علی؟

علی همانطور گریه می کرد و به آینه نگاه می کرد، حامد نگاهی به آینه کرد و کتوجه همه چیز شد.

با دستمالی که در دست داشت آینه را تمیز کرد و لکه ی سیاه روی آینه از بین رفت.

علی که فهمید لک برای لباس او نیست گریه اش قطع شد و یک نگاه به حامد کرد،

حامد و دوستان علی شروع به خندیدن کردند و علی هم با آن ها خندید.

در دل خود به مهربانی دوستانش و اینکه درونشان چقدر زیباست فکر می کرد و به کمک آن ها رفت.

بچه ها زیبایی همیشه به لباس نو و مرتب نیست، ما باید قلب و درونمان هم زیبا باشد تا انسانی دوست داشتنی باشیم.

محبت کردن و مهربانی از زیبایی های درون ماست.

ما درباره ی عروسک ها همه چیز می نویسیم!!!

سرزمین عروسک

عروسک نمدی

Views: 7330

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *