سبد خرید

بزرگ ترین سیب دنیا | قصه های کودکانه

بزرگ ترین سیب دنیا | قصه های کودکانه

5,0 rating based on 1,234 ratings
بنر تبلیغاتی

جنگل سیب قرمز

بزرگ ترین سیب دنیا

بزرگ ترین سیب دنیا | قصه های کودکانه

جنگل سیب صبح زود از خواب بیدار شد. همه ی درخت ها همیشه هر چیزی را که در خواب دیده بودند، برای همدیگر تعریف می کردند. یکی از درخت ها که پُر شده بود از شکوفه های رنگارنگ، سراسیمه گفت:

(( من خواب دیدم تمام شاخه هایم پُر از سیب شده است. بچه ها دور و برم می رقصیدند و می خواندند و هر کدام سیبی می چیدند. اما از جای سیب های کنده شده، زود سیب دیگری می رویید و باز هم بچه های دیگری می آمدند، از همه جای دنیا! ))

درختی که هنوز شکوفه هایش کم رنگ بود شتاب زده گفت:

(( من خواب دیدم که بعد از بارش باران، وقتی خورشید تابید، تمام سیب های من که خیسِ خیس بودند هفت رنگ شدند، هفت رنگ رنگین کمان و خودم از دور به شکل یک رنگین کمان دیده می شدم.))

جنگل پُر شد از خواب های قشنگ درخت های سیب. همه ی درخت ها با هم صحبت می کردند. ناگهان همه ساکت شدند. جوان ترین درخت سیب هنوز خواب بود. (( چه خواب سنگینی.))

درخت ها که همه کنجکاور شده بودند تا بفهمند او چه خوابی می بیند، با هم صدایش کردند. درخت کوچک با بی حوصلگی و دلخوری از خواب پرید، چشمانش را باز کرد …

بیشتر بخوانید: روباه نخاله

خواب درخت کوچک

بزرگ ترین سیب دنیا

بزرگ ترین سیب دنیا | قصه های کودکانه

همه ی درخت ها با هم پرسیدند: (( تو چه خوابی می دیدی که نمی خواستی بیدار شوی؟ ))

درخت گفت: (( قشنگ ترین خواب دنیا. من، من، من، من، (درخت این کلمه را ده ها بار تکرار کرد) من در خواب دیدم که یکی از شاخه های من، بی پروا رشد کرد تا به ابرها رسید. بعد همه ی شکوفه هایم ریخت و فقط یکی به همان شاخه ماند. شکوفه ی من، سیب شد. یک سیب بزرگ…بزرگ…آنقدر بزرگ شد تا به اندازه ی خورشید رسید، چقدر قشنگ بود. حیف که بیدارم کردید…ای کاش چنین سیبی داشتم که هیچکس نتواند آن را بچیند و هیچ پرنده ای هم به آن نرسد و …))

درخت کوچک تا شب، دیگر با هیچ کدام از درخت ها حرف نزد. او فقط می خواست به خواب زیبایش فکر کند و خیال می کرد از همه ی درخت ها مهم تر است:

(( وه چه سیب قشنگی…سیب من…من!

یکتا و بی همتا، دست نیافتنی…))

شب شد، همه خوابیدند. اما درخت کوچک سیب می خوابید و ناگهان از خواب بیدار می شد و به شاخه هایش نگاه می کرد: شاید اتفاق می افتد!

ناگهان یکی از شاخه هایش حرکتی کرد، بعد به سرعت به طرف ابرها رفت…درخت فهمید که طبیعت می خواهد آرزوی او را برآورده کند. برای آن که آن تک شاخه خوب رشد کند، درخت از تمام وجودش همه چیز را جمع کرد و به طرف آن شاخه فرستاد…همه ی شکوفه های دیگر درخت کوچک سیب از بی غذایی ریختند. همه ی برگ هایش ریختند و آخرین شکوفه ی سیب که با شاخه ی بلند درخت کوچک به ابرها رسیده بود به سرعت تبدیل به یک سیب شد.

بیشتر بخوانید: سفرهای تابستانی

درخت کوچک مغرور می شود

رشد کرد، باز هم، باز هم … سیب قرمز همین طور بی پروا بزرگ و بزرگ تر شد. درخت کوچک نمی دانست خواب می بیند یا این اتفاق حقیقت دارد. اما سیب چقدر قشنگ بود. صبح شد. اما تا مدت ها درخت های دیگر جنگل، نمی توانستند خورشید را ببینند چون سیب بزرگ جلوی خورشید را گرفته بود، همه نگران شدند. همه ی گل هایی که پای درخت روییده بودند، پژمردند.

سایه ی سیب خیلی بزرگ بود. درخت با خودش گفت: (( چه اهمیتی دارد، من زیباترین سیب دنیا را دارم. گُل که همه جا هست.))

سیب بزرگ تر شد، سایه ی سیب روی همه ی جنگل افتاد. برگ های همه ی درخت ها زرد می شد و می ریخت. درخت ها همگی فریاد می زدند و کمک می خواستند. اما درخت کوچک وانمود می کرد که صدای آن ها را نمی شنود.

با خودش می گفت: (( چه اهمیتی دارد. من بلندترین شاخه ی دنیا و بزرگ ترین سیب دنیا را دارم. این سیب های کوچک، این درخت های کوچولو همه جا هستند. اما هیچ کس تا به حال سیبی مثل سیب من، ندیده. همان بهتر که آن ها نابود شوند. حیف است اسم میوه ی هر دوی ما سیب باشد.))

درخت مغرور شده بود. خیلی خودخواه شده بود و فقط به سیب خودش فکر می کرد. ناگهان صدای وحشتناکی در همه ی آسمان، در همه ی جنگل، در همه ی کوه ها، در همه ی دشت ها، در همه ی دنیا پیچید:

عاقبت خودخواهی

شاخه ی بلند شکست. سیب، چنان بزرگ شده بود که شاخه دیگر نمی توانست آن را نگه دارد. سیب از بالای ابرهای سفید لطیف، روی خاک سخت قهوه ای افتاد.له شد، تکه تکه شد، و به همان سرعتی که رشد کرده بود، نابود شد.

تمام تن درخت درد گرفت. حالا از همه ی درخت ها کوچک تر شده بود.

ناگهان از خواب پرید. وای چه خوابی…صبح شده بود. در این وقت درخت با خود گفت: (( خدا را شکر که من یک درخت سیب معمولی هستم.)) بعد با فروتنی شاخه هایش را بر روی زمین خم کرد تا همه ی بچه ها که حالا در جنگل می دویدند، از بوی خوش شکوفه هایش لذت ببرند، تا آن روز که سیب های کوچکش برای بچه ها برسد.

راستی! نظرات خود را زیر همین پست یا در صفحه اینستاگرام  با ما درمیان بگذارید

فواید خواندن قصه برای کودکان

خواندن داستان در شب برای کودکان باعث افزایش سطح هوشی کودک، افزایش عشق بین خانواده، بالا رفتن قدرت تخیل و تصور کودکان، بهبود در ادای کلمات و تقویت در گفتار آن ها، شنیدن صدای دلنشین مادر یا پدر قبل از خواب و تاثیر آرامش بعد از آن و ترغیب و ترویج کتاب خوانی برای کودکان باعث می شود که آن ها به کتاب و کتاب خواندن علاقه مند شوند.تیم ما درتلاش است تا سرگرمی ها و بازی هایی که بتواند در پیشرفت و ارتقا سطح هوشی کودکان شما کمک کند را به شما معرفی کنیم.

به همین دلیل ما در سرزمین عروسک مجموعه ای از قصه ها را برای سرگرمی کودکان گرد آوری کرده ایم تا به راحتی در دسترس شما عزیزان قرار بگیرد و با خواندن این قصه ها لحظات شادی را با کودکان خود بگذرانید

برای خواندن قصه ها کلیک کنید

از فروشگاه ما هم دیدن کنید

سرزمین عروسک

Views: 2668

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *