سبد خرید

کامران کثیفه | قصه های کودکانه

کامران کثیفه | قصه های کودکانه

5,0 rating based on 1,234 ratings
بنر تبلیغاتی

کامران کثیفه | قصه های کودکانه

کامران بازیگوش

کامران کثیفه | قصه های کودکانه

کامران همیشه کثیف و نا مرتب بود. تقصیری هم نداشت. هر چه سعی می کرد که تمیز و مرتب باشد، نمی شد. هر روز صبح، سر و صورتش را خوب می شست، لباس تمیز می پوشید، موهایش را شانه می زد و از خانه بیرون می رفت.

اما عصر که به خانه بر می گشت، سر تا پایش خاکی و لباسهایش کثیف بود. آن وقت با خجالت به مادر می گفت: نمی دانم چطور شد که کثیف شدم!

یک روز، عمه کامران به خانه آن ها آمد. عمه خانم، زیادی تمیز و مرتب بود. او از دیدن سر و وضع به هم ریخته کامران ناراحت شد. خیلی جدی به او گفت: کامران از همین لحظه باید کثیفی و نا مرتبی را کنار بگذاری!

کامران گفت: اما عمه جان، نمی شود!

عمه خانم گفت: چرا نمی شود؟ خوب هم می شود!همین حالا به حمام برو!

بعد از حمام، کامران تصمیم گرفت مواظب باشد تا کثیف نشود. او به حیاط رفت، روی دیوار کوتاهی که کنار باغچه بود نشست. سگ خانه به طرفش آمد. می خواست با او بازی کند. اما کامران خودش را کنار کشید و گفت: نه، نه! دیگر نمی توانم با تو بازی کنم، چون کثیف می شوم! سگ قهر کرد و رفت.

پسر همسایه صدا زد: کامران، می آیی بازی کنیم؟

کامران جواب داد: نه نمیتوانم! اگر بازی کنم کثیف می شوم. پسر همسایه هم رفت تا همبازی دیگری پیدا کند.

بیشتر بخوانید: پرستار مهربون

کامران تنها شده بود

کامران خسته شده بود. حوصله اش سر رفته بود. مادر صدا زد: کامران، بیا این سطل آشغال را ببر بیرون و خالی کن، این کا هر روزهء کامران بود. او این کار را دوست داشت. اما این بار گفت: ببخشید مامان، نمی توانم! اگر ببرم کثیف می شوم. مادر آهی کشید و چیزی نگفت. او مجبور بود خودش سطل آشغال را ببرد.

پدر کامران از راه رسید. یک چرخ دستی پر از کود گیاهی را دنبال خود می کشید. او کامران را صدا زد و گفت: بیا کمک کن که کودها را توی باغچه بریزیم. می دانم از این کار خوشت می آید! کامران با ناراحتی  گفت: اما پدر جان، دیگر خوشم نمی آید. چون کودها کثیفم می کنند.

بعد از مدتی عمه خانم آمد و کنار کامران نشست. نگاهی به حیاط انداخت و گفت: اینجا چه با صفاست! مگر نه؟

بیشتر بدانید: آموزش شستن دست ها به کودکان

شیطنت کامران

کامران جوابی نداد. پدر کامران داشت چمن ها را کوتاه می کرد. چمن های بریده شده، روی زمین پخش شده بود. ناگهان عمه خانم از جا پرید و جیغ زد: مورچه…مورچه!… و پاهایش را به زمین کوبید و دست هایش را تکان تکان می داد. کامران جلوی خنده اش را گرفت و داد زد: عمه جان، روی چمن ها غلت بزنید! عمه خانم صبر نکرد. خودش را روی چمن ها انداخت. کامران دوباره داد زد: کودها را به خودتان بمالید! مورچه ها از کود گیاهی بدشان می آید.

عمه خانم چاره ی دیگری نداشت. کودها را به سر تا پای خودش مالید و روی چمن ها غلت زد. پدر کار را رها کرد. مادر هم به حیاط آمد تا ببیند چه خبر شده است. سر و وضع عمه خانم تماشایی شده بود. صورت و لباس هایش کثیف شده بود، موهایش به هم ریخته بود، بوی بد می داد. البته مورچه ها رفته بودند! همه از دیدن عمه خانم، خنده شان گرفت. اما عمه خانم عصبانی بود. او خیلی زود به خانه خودش برگشت.

بعد از این ماجرا، کامران سطل آشغال را از مادرش گرفت و بُرد و خالی کرد. سگ خانه را سرگرم کرد. با پسر همسایه فوتبال بازی کرد. به پدرش هم کمک کرد تا کودها را در باغچه پخش کند.

کامران کثیفه | قصه های کودکانه

پدر گفت: من نمی دانستم که مورچه ها از کود گیاهی بدشان می آید! کامران گفت: خود من هم نمی دانستم پدر! و هر دو خندیدند.

راستی! نظرات خود را زیر همین پست یا در صفحه اینستاگرام  با ما درمیان بگذارید

فواید خواندن قصه برای کودکان

خواندن داستان در شب برای کودکان باعث افزایش سطح هوشی کودک، افزایش عشق بین خانواده، بالا رفتن قدرت تخیل و تصور کودکان، بهبود در ادای کلمات و تقویت در گفتار آن ها، شنیدن صدای دلنشین مادر یا پدر قبل از خواب و تاثیر آرامش بعد از آن و ترغیب و ترویج کتاب خوانی برای کودکان باعث می شود که آن ها به کتاب و کتاب خواندن علاقه مند شوند.تیم ما درتلاش است تا سرگرمی ها و بازی هایی که بتواند در پیشرفت و ارتقا سطح هوشی کودکان شما کمک کند را به شما معرفی کنیم.

به همین دلیل ما در سرزمین عروسک مجموعه ای از قصه ها را برای سرگرمی کودکان گرد آوری کرده ایم تا به راحتی در دسترس شما عزیزان قرار بگیرد و با خواندن این قصه ها لحظات شادی را با کودکان خود بگذرانید

برای خواندن قصه ها کلیک کنید

از فروشگاه ما هم دیدن کنید

سرزمین عروسک

Views: 1255

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *