سبد خرید

شهر بدون گربه | قصه های کودکانه

شهر بدون گربه | قصه های کودکانه

5,0 rating based on 1,234 ratings
بنر تبلیغاتی

شهر بدون گربه | قصه های کودکانه

شهر بدون گربه

شهر بدون گربه | قصه های کودکانه

یکی بود یکی نبود، مردی بود به نام پشنگ  که همیشه در حال مسافرت بود. او از این شهر به آن شهر می رفت و جهانگردی می کرد. یک روز پشنگ در راه، بچه گربه لاغری را دید، دست گربه کوچولو بدجوری زخمی شده بود. او میو میو می کرد و کنار درختی دراز کشیده بود. پشنگ جلو رفت و گفت: ” حیوان بیچاره! شاید سگس او را زخمی کرده… شاید هم از جایی افتاده.”

بعد دست گربه کوچولو را شست و با پارچه ای بست، او را برداشت، در گونی اش گذاشت و به راه افتاد. پشنگ آن قدر از گربه پرستاری کرد تا حالش بهتر شد، طوری که بعد از چند روز دیگر می توانست راه برود. از آن به بعد پشنگ و گربه کوچولو با هم مسافرت می کردند.

آن ها رفتند و رفتند تا از دور شهری را دیدند. مردی از آن جا می گذشت. پشنگ از او پرسید: ” این چه شهری است؟”

مرد گفت:” این شهر موش باران است. آن قدر موش دارد که نگو و نپرس، طوری که وقتی پادشاه می خواهد غذا بخورد. سربازان دور سفره اش می ایستند تا موش ها حمله نکنند.”

قصه جدید: گربه ای که موش نمی خورد

شهر بدون گربه با موش های فراوان

شهر بدون گربه | قصه های کودکانه

پشنگ گفت:” چه عجیب؟! تا حالا چنین چیزی نشنیده بودم. مگر در این شهر گربه نیست؟” مرد با تعجب گفت:” گربه؟ گربه دیگر چیست؟ ما در این جا گربه نداریم.”

پشنگ گفت:” شهر عجیبی است! برویم و ببینیم در این شهر چه خبر است؟” پشنگ و گربه رفتند و رفتند تا وارد شهر شدند. پشنگ جلوی دروازه قصر رفت و گفت که با پادشاه کار دارد. او را به تالار قصر بردند. اتفاقا موقع ناهار خوردن پادشاه بود.

پشنگ دید که آن مرد راست می گفت، سربازان دور تا دور سفره ایستاده بودند تا شاه ناهارش را بخورد. پشنگ جلو رفت و گفت:” ای پادشاه، من حیوانی دارم که غذایش موش است، به دنبال موش ها می دود و آن ها را می خورد، دیگر لازم نیست موقع غذا خوردن، سربازان دور سفره تان بایستند.”

شاه با تعجب پرسید:” چه حیوانی؟”

شهر بدون گربه | قصه های کودکانه

پادشاه و موش ها

پشنگ گربه را از توی کیسه اش بیرون آورد و گفت ” این حیوان! او دشمن موش هاست، حالا دور و بر سفره را خالی کنید.”

سربازان نمی دانستند چکار کنند. پادشاه که از دست آن همه موش خسته شده بود، گفت:” هر کاری می گوید، انجام دهید.” سربازان کنار رفتند، موش ها به غذاها حمله کردند و پشنگ گربه را پایین انداخت. گربه که از دیدن آن همه موش ذق زده شده بود، میوی بلندی کرد، وسط موش ها پرید و حمله را آغاز کرد.

موش ها را دنبال می کرد و یکی یکی می خورد، موش ها خیلی ترسیده بودند، دویدند و رفتند در گوشه و کنار پنهان شدند، دیگر هیچ موشی آن دور و بر نبود. پادشاه خیلی خوشش آمد و گفت:”چه حیوان عجیب و جالبی داری! به خاطر این کارت باید پاداش بگیری.”

بعد هم دستور داد صد سکه طلا به او بدهند. پشنگ گفت:” اسم این حیوان گربه است، می توانید به شهرهای دیگر بروید، از این حیوان ها به اینجا بیاورید و از شرُ موش ها راحت شوید.”

شعر جدید: دویدم و دویدم

پادشاه از پشنگ خواست در آن جا بماند، ولی او گفت:” من یک جهانگردم، دلم می خواهد بروم و جاهای دیگر دنیا را هم ببینم. امیدئارم اگر دفعه ی بعد به شهر شما آمدم، هیچ موشی نباشد.”

شاه به سربازانش دستور داد بروند و از سرزمین های دیگر گربه بیاورند.پشنگ هم از آن ها خداحافظی کرد و رفت تا شهرهای دیگر و چیزهای عجیب و غریب دیگری را ببیند.


راستی! نظرات خود را زیر همین پست یا در صفحه اینستاگرام  با ما درمیان بگذارید

فواید خواندن قصه برای کودکان

خواندن داستان در شب برای کودکان باعث افزایش سطح هوشی کودک، افزایش عشق بین خانواده، بالا رفتن قدرت تخیل و تصور کودکان، بهبود در ادای کلمات و تقویت در گفتار آن ها، شنیدن صدای دلنشین مادر یا پدر قبل از خواب و تاثیر آرامش بعد از آن و ترغیب و ترویج کتاب خوانی برای کودکان باعث می شود که آن ها به کتاب و کتاب خواندن علاقه مند شوند.تیم ما درتلاش است تا سرگرمی ها و بازی هایی که بتواند در پیشرفت و ارتقا سطح هوشی کودکان شما کمک کند را به شما معرفی کنیم.

به همین دلیل ما در سرزمین عروسک مجموعه ای از قصه ها را برای سرگرمی کودکان گرد آوری کرده ایم تا به راحتی در دسترس شما عزیزان قرار بگیرد و با خواندن این قصه ها لحظات شادی را با کودکان خود بگذرانید

برای خواندن قصه ها کلیک کنید

از فروشگاه ما هم دیدن کنید

سرزمین عروسک

Views: 1090

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *